✍افکاری بر وزن ِ سکوت✍ ‏



بدجور بهم ریختم خیلی آشفته ام نمیتونم فکرمُ جمع کنم ُ درس بخونم 

هزار ُ یک فکر توی ذهنمه‌ ته همه فکرا به این میرسم که دوست پسر داشتن بزرگترین‌ اشتباه محضِ کاش میشد به راحتی و بدون ذره ای ناراحتی واسه همیشه دل کند ُ رفت کاش میشد 

کاش هیچ وقت شروع نمی شد دوست پسر داشتن هیچی جز فکر آشفته ، درگیری‌ ذهنی و نگرانی ُ ‌ این چیزا به همراه نداره عشق ُ دوست داشتن ِ شیرین ِ ولی تلخی عذاب کشیدنا‌ بیشتر  از  شیرینی عشق ِ واسه همین سخت ِ و هر چند مدت یکبار کم میاری و دلت‌ میخواد همه این سختی ها تمام شه تحملم‌ بشدت کم شده


این روزها‌ بیشتر از هر زمان دیگه ای عصبی، بی حوصله ، بداخلاق شدم دلیلشم‌ فقط ُ فقط اینکه احساس بلاتکلیفی شدید‌ دارم خسته ام کاش این روزا زود بگذره و تکلیف خودم ُ بدونم و آروم‌ بشم البته آرامشِ بشرطی که به چیزی که میخوام برسم در غیر اینصورت  مطمعنن‌ تا چند وقت این حالت باهام‌ می مونه تا بالاخره آروم‌ بشم  



حالم خیلی بد ِ حس خوبی به زندگی و آدما ندارم کاش میشد امروز که روز تولدمم‌ هست روز مرگمم‌ میشد  

اچ صبح دو سه تا متن تولد کپی پیس کرده بود واسم و روز دختر ُ تبریک گفته بود اصن حس خوبی نداشتم و خوشحالم نکرد چون دلم میخواست اولین نفری که بهم زنگ بزنه و تبریک بگه خودش باشه اما نکرد واسه همین دیگه تبریک گفتانش‌ واسم مهم نبود براشم‌ نوشتم نوش دارو بعد از مرگ فایده نداره بعد خودشُ به خنگی میزنه میگه منظورت‌ چیه منم واسش نوشتم بی خیال 

یکی از امتحانامُ نمره شُ زدن ۲۰ شدم خداروشکر اما این ۲۰ نه تونست حالم خوب کنه نه باعث شد بنشینم امتحان بعدی رو بخونم حالا میخوام دوباره عصری به استادم‌ زنگ بزنمم‌ واسه امتحان بعدیم‌ ی راهنمایی‌ دیگه ازش بگیرم‌ 


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها